

















































یک خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت.
او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوقالعاده زیبا هستند.
اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند «ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟»…
این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطرا انداخته … از شما کمک میخواهم.
من را راهنمایی کنید که چگونه آنها را اصلاح کنم؟
کشیش که از حرفهای خانم خیلی جا خورده بود گفت: این واقعاً جای تاسف دارد که طوطیهای شما چنین عبارتی را بلدند.
من یک جفت طوطی نر در کلیسا دارم … آنها خیلی خوب حرف میزنند و اغلب اوقات دعا میخوانند …
به شما توصیه میکنم طوطیهایتان را مدتی به من بسپارید.
شاید در مجاورت طوطیهای من آنها به جای آن عبارت وحشتناک یاد بگیرند کمی دعا بخوانند.
خانم که از این پیشنهاد خیلی خوشحال شده بود با کمال میل پذیرفت.
فردای آن روز خانم با قفس طوطیهای خود به کلیسا رفت و به اطاق پشتی نزد کشیش رفت.
کشیش در قفس طوطیهایش را باز کرد و خانم طوطیهای ماده را داخل قفس کشیش انداخت.
یکی از طوطیهای ماده گفت: ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟
طوطیهای نر نگاهی به همدیگر انداختند.
سپس یکی به دیگری گفت: اون کتاب دعا رو بذار کنار، دعاهامون مستجاب شد!!
